- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
مناجات با سیدالشهدا علیهالسلام ( جامانده های از اربعین حسینی )
میرسد از کربلا هل مِن معینت یا حسین دیدهها خون گرید از آهِ حزینت یا حسین ناممان خط خورده از فهرستِ زائرهای تو ما همه جا ماندهایم از اربعینت یا حسین در دلِ شیدای خود شورِ حرم داریم و بس دستِ ما کوته شد از عرش برینت یا حسین داغ عاشورا همیشه در دل ما تازه ماند آسمان رنگین شد از خونِ جبینت یا حسین ما که از باغِ ضریحت سیبِ روضه خوردهایم تا قیامت دستمان شد خوشه چینت یا حسین سهمِ من سوزِ نهان گشته فقط این اربعین از همین جا میشوم چله نشینت یا حسین از همان آغـاز در قـابِ نگـاهـم بودهای شیرِ مادر کرده با جانم عجینت یا حسین در خـیالم بس که ره پیـمـودهام تا کربلا گم شدم هم در یسار و در یمینت یا حسین وسعتِ دلـتنگیام را خوب میداند حرم کی نهم سر بر ضریحِ نازنینت یا حسین؟ خـط پـایـانِ همه دلـتـنگیام کـرببـلاست پای دل را میکشد مِهرِ یقـینت یا حسین اربـعـینِ قبل، رفـتم کـربلا یـادش بخـیر در حرم با روضههای دلنشینت یا حسین جز نگاهِ غـم ندیـدم چیز دیگر این سفـر خیمههای سوخته در سرزمینت یا حسین آه از جــا مــانــدنِ آغـــاز راهِ قــافــلــه اشکِ شوقِ لحظههای واپسینت یا حسین دستِ ما خالی و ظرفِ دل پُر از کوهِ نیاز ای که میبخشی ز نورِ راستینت یا حسین اشکها بر گونههایم مانده چون باران رها دستِ ما در حلقۀ حبل المتینت یا حسین پیکرت صد پاره گردید و کفن شد بوریا بشکند دستِ عدو، کرد اینچنینت یا حسین روز و شب سر مینهم بر شانۀ سبزِ ضریح چون که داری لطفِ حق در آستینت یا حسین تا ابد عالم ز داغت، قتلگاهِ روضه هاست زین سبب روشن بماند شمعِ دینت یا حسین پرسـشـی داریم از سـالارِ دشـتِ کـربلا گو چرا جا ماندهایم از اربعینت یا حسین
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلاماللهعلیها در برگشت به کربلا
بارِ دگـر به کـرب و بلا پـا گذاشـتم داغـی دگر بر این دلِ دریـا گذاشتم روزی که بُردنم به زور از بَرَت حسین خود را کـنارِ پـیکـرِ تو جـا گـذاشتم تنهـاییام، بـرادر خـوبم، شـروع شد بوسه به روی حـنجرِ تو، تا گذاشتم میشستمت به اشک و به این بود خوش، دلم بوسـه به جای بـوسۀ زهـرا گذاشتم رفتم به زیر سایۀ رأس تو سوی شام جسمِ تو را به دامنِ صحـرا گذاشتم خاکـسـتـرم کـنارِ رقـیّه به بـاد رفت روی تنش که سنگ لحـد را گذاشتم
: امتیاز
|
زیارت جابربن عبدالله انصاری در اربعین سیدالشهدا علیهالسلام
اربـعـین است و فـراقِ لالـههـا سـیـنـۀ مـا و هـزاران نـالـههـا آمـده جـابـر بـه دشـتِ کــربـلا شـوقِ دیـدارِ حـسـینِ سـر جـدا غـسل بنـموده چو با آبِ فرات آمـده گـیـرد ز شه مُهـرِ بـرات دست بر سیـنـه نهـاد و با ادب مـحـضرِ آن سـیّـدِ عـالی نَـسب با خشوع و احـترام و با وقـار این چنین گفتا ز چشمِ اشکـبار الـسّـلام ای نـورِ داور الـسّـلام زیـنـتِ دوشِ پـیـمـبـر الـسّـلام السّلام ای جـانِ حـیـدر السّـلام زادۀ زهــرای اطـهـر الـســّلام الـسّـلام ای وارثِ خــونِ خــدا ای حسین ای یوسفِ گلگون قَبا الـسّـلام ای کـشـتـۀ تــیـغِ جـفـا السّـلام ای شـاهِ مـذبـوحُ الـقـفـا من به قـربـانِ تـو و ایـثـارِ تـو بـین که جـابـر آمـده دیـدارِ تـو خـیز از جا ای امـامِ تشـنه لب گر چه جانت از عطش در تاب و تب جان فـدایت بین که جـابر آمده بین هـمان دلخـسـته زائـر آمده بعـد رو کرد سـمتِ سقـای ولا بـا کـمــالِ احــتـرام و بـا حـیـا الـسّـلام ای ســاقـیِ دشـتِ بـلا الـسّــلام ای حـامـیِ دیـنِ خــدا ساقیِ لب تـشـنه کـامان السّلام کـشـتۀ شمـشـیرِ عدوان السّلام خیزو از جا بین که مهمان آمده بـین پـیاده جـان به جانـان آمده بعد فرمود السٌلام ای روح و جان الـسـّلام ای اکـبـرِ رعـنا جوان الـسّــلام ای زادۀ خـیــرُالانــام الــسّـلام ای هـالـۀ بــدرِ تـمــام ای علی، جانم به قربانِ تو باد جان فدای عهد و پیـمانِ تو باد السّلام ای قـاسـمِ صد پـاره تن الـسّــلام ای لالـۀ بــاغِ حــسـن الـسّـلام ای قـامتِ سَـروِ چـمن السّلام ای عِـطرِ برگِ نسـترن الـسّلام ای اصغـرِ بیشـیرِ من کشتۀ بیعذر و بیتقـصیرِ من السّلام ای طفـلِ بیشـیرِ رباب ای که کامت حسرتِ یک قطره آب السّلام ای مونـسِ جـانم حـبیب ای تو غمخوار دل شیب الخضیب السّلام ای بـهـتـرین یارِ حسین کــربــلا یـارِ وفــادارِ حـسـیـن السّلام ای عون و جعفر السّلام مـسـلـم و جـونِ ابـوذر السّـلام السّلام ای جـمـله یارانِ حسین بر شما ای جان نـثارانِ حسین الـسـّـلام ای لالـههـای نــیـنــوا ای فــدائــیــانِ دشـتِ کــربــلا
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلاماللهعلیها در برگشت به کربلا
من رسـیـدم از سـفـر اما حـسین داغ دیـدم هـر گـذر امـا حـسـیـن خطبه خواندم حیدرى کردم فقط زوزههاى خیزران من را شکست گریههاى دختران من را شکست با خودم گـفـتم که بنت الحـیـدرم صبر من در این مصیبت سر نرفت چشم نامحرم به این خواهر نرفت از سـیـاهى رنگ بـالاتـر نـرفت خاطـرت آسوده که معجر نرفت پـرده پـنـهـان نــورِ پـیـدائـیـم مـا حـرفـشان دائـم به تو دشـنام بود سهـم من هم سنگ روى بام بود دلخور از میدان و گودال تو بود
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلاماللهعلیها در برگشت به کربلا
اشکها فـصل تمـاشـاست امـانم بدهید شـوق آئـیـنه به چـشـم نـگـرانـم بدهـید جامی از اشک فراهم شد اگر ای مردم بـه تــسـلای دل هــمـسـفـرانـم بـدهـیـد
: امتیاز
|
زبانحال جامانده ها از زیارت اربعین سیدالشهدا علیهالسلام
سنگ هم آتش گرفت از حال ما جاماندهها گـریه باید کـرد بر اقـبـال ما جاماندهها درد را همدرد، جور دیگری حس میکند فـطرس امروز آمده دنبال ما جاماندهها ظهر روز اربعین و یک سلام از راه دور این دگر شد عادت هر سال ما جاماندهها باز هم قـربان گـریه، آن رفـیق کودکی داده یـاری بر زبـان لال ما جـامـاندهها جـور دیـگر داد از داغ رقـیـه میزنـند دم به دم، این چند روز، امثال ما جاماندهها
: امتیاز
|
مناجات با سیدالشهدا علیهالسلام ( جامانده های از اربعین حسینی )
باشد مـرا مـبـر ولـی آقـای من! بـبـین! با کـولهبـار اشـک رسـیـدم به اربـعـین باشد دوباره حسرت و افسوس سهم من سـهـم مُــقـربـان تـو آن بـزم دلـنـشـیـن یک عمر من به خاک درت سر گذاشتم عمری نشان عشق تو مُهر است بر جبین گفتم خودش به وقت، خـبر میکند مرا امسال هم گذشت و من این بیخبرترین من هـیچ وقت هـمـره خـوبـان نبـودهام آه! آسـمان کجا و منِ مانده در زمین؟! آه ای دل سیاه! چه کردی تو با خودت؟ آه ای دل هـمیشه به نـالایـقـی عـجـین! آه ای حـسین! آه حـسین! آه ای حسین! این خار را ز باغ محـبّان خود مچـین! تو خـواسـتی هـمیـشه فـقـط خوبی مرا راضی مشو به حال خراب من اینچنین هر کـار خـواسـتی بـکـنی با دلـم بکـن بگـذار عـاشـق تو بـمـانم...فـقط هـمین
: امتیاز
|
مناجات با سیدالشهدا علیهالسلام ( جامانده های از اربعین حسینی )
قلبِ این گریهکُنت را باصفا کن یا حسین در میانِ خیلِ عشّاقت صدا کن یا حسین اربعـین آمد ولی امسالِ محـرومـم ز تو هیئتِ ما را بـیا و کـربـلا کن یا حـسین بیرقی سردر زدم این هم بجای بیـرقت روضۀ ما را خودت دور از ریا کن یا حسین میدهم از دور آقـا جان سلامی با ادب در جوابش یک نگاهی بر گدا کن یا حسین جای موکب این غذای هیئتی را میخورم این طعامِ روضه را پُر از شفا کن یا حسین در کنارِ مادرت یک سر بزن ذبحِ عظیم حنجرهها را پُر از شور و نوا کن یا حسین ای هـمهکاره دلِ ما را از اینجا پَـر بده چون کبوتر جَلدِ آن صحن و سرا کن یا حسین ما بـرادر میشویم انگـار در زیرِ عَـلَم این محبّت را سراسر کیمیا کن یا حسین زائـرم امـسال هـم امّا به نـوعِ دیگـری خواهشاً شوری دگر در دلِ بپا کن یا حسین
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلاماللهعلیها در برگشت به کربلا
به روی نیزه میدیدم تو را باور نمیکردم قـیـامت بود یا یـوم الـبلا باور نمیکردم من و همراهی اشرار و این صحرای بیپایان ز دشت کربلا تا ناکجا... باور نمیکردم تو میدیدی مرا در کوچهها باور نمیکردی و میدیدم تو را بر نیزهها باور نمیکردم که میدانست روزی بشکند آن سرو طوبا را؟ غم سـقا و دستان جدا ... باور نمیکردم حرم غارت شد و اهل حرم آوارهٔ صحرا فتاد آتش به جان خیمهها باور نمیکردم خـدایا زینت دوش نـبی در ساحـل دریا شده عطشان، قتیل الاشقیا؛ باور نمیکردم شنیدم گوشهای از قتلگه صوت حزینی را بُنَی... این صدا بود آشنا باور نمیکردم میان نعـل اسـبانِ ستـمکاران رها کردم تنت را بیکفن در کربلا باور نمیکردم لبت دل برده بود از خیزران ای قاری قرآن میان تشت زر خون خدا، باور نمیکردم
: امتیاز
|
مناجات با سیدالشهدا علیهالسلام ( جامانده های از اربعین حسینی )
گـناهانم شد عامل تا، بگـیری اربعـینم را کرونا ظاهر است، دردا، بود مشکل گناه ما به امر رهبرم از غم، شکایت نزدتان آرم شکایت دارم از ضعفم، به جسم مانده در صحرا چه سازم از فراق یار، ببخش گر بودهام سربار شکایت میبرم اینبار، به رأس رفته بر نیها شکایت دارم از بختم، شکایت دارم از نفسم به دست خود جدا کردم دلم از کربلا، مولا غـلط کردم پشیـمانم، ببـین محتاج درمانم مکن ردّم حسین جانم، قسم بر مادرت زهرا شکایت دارم از دیده، که غیر از مرقدت دیده نمیخواهم من این چشمم، به غیر از زائرت، اصلا نمیآیـد دگر کارم! که شد محروم این پـایم پـیاده سویـتان آیم، نمیخـواهم دگر این پا همیشه بوده این حرفم، که میدانم بود حقّم مجـازاتم کنی هر دم، زیارت را نگیر امّا به نارت کن مجازاتم، فقط یک اذن میخواهم کنم گریه به مولایم، زنم هر دم صدا او را خودت میدانی آقا جان، که مرگم خوشتر از هجران شدم دور از حرم ای وای، خدایا مرگ عطا فرما نبـودم سـائـلـت دردا، نبـودم زیـنـتت، اما ببخشایم، نگیر آقا، زیارت را ازاین رسوا
: امتیاز
|
مناجات با سیدالشهدا علیهالسلام ( جامانده های از اربعین حسینی )
حاجت آورده و در پایِ علَم ریختهام باز هم بغضِ گـلو را به قلم ریختهام قدرنشناسم و عمریست که در هر پابوس عـرقِ شـرم در ایـوانِ حـرم ریختهام وسـطِ روضۀ مکـشوف تو یا ثـارالله اشک، از چشمِ گنهکار چه کم ریختهام با غـمِ خـاطـره تنـهـا بـگـذاریـد مـرا باز جامـاندهام و طـرحِ قـسم ریختهام بِه عَـلـیٍ بِه عَـلـیٍ بِه عَـلـیٍ، بـطـلـب معصیت کرده! چه خاکی به سرم ریختهام در دلم تا به ستونِ صد و هجده برسم چند موکب زدهام! چاییِ غم ریختهام عکـسهای منِ ناقـابل و بابُ الـقـبـله حسرتِ هر شبه را دور و برم ریختهام کـربلا بـسـته شد و نوکـرِ آواره شدم اربعین را چه کنم؟! سخت به هم ریختهام!
: امتیاز
|
مدح و مناجات با سیدالشهدا علیهالسلام ( اربعین حسینی )
من از آن موقع که طفلی بیزبان بودم حسین خـادم نـاقـابـل این آسـتـان بـودم حـسین خرج روضه کردم و زهرا برایم خرج کرد سود کردم پیش تو گرچه زیان بودم حسین از جوانی خـوبتر پیـرِغـلامی شـماست شوق پیری داشتم وقتی جوان بودم حسین راه افــتــادم بـرایـت پـیــشــوازم آمـدی هرقدم مدیون لطفی بیکران بودم حسین بـین خـوبـانت من بیآبـرو را هم بـخـر چون سگی در انتهای کاروان بودم حسین منکه بودم دیرتر راهی مقـتل میشدی کاش یارت میشدم کاش آن زمان بودم حسین عفو کن هروقت راحت آب خوردم در مسیر عفو کن هروقت زیر سایبان بودم حسین تــاول پـایـم فـدای پـای دخـتـرهـای تـو بخدا موکب به موکب یادشان بودم حسین خواهری از شام برگشت و چنین فریاد زد بیتو بین مجلس نامحرمان بودم حسین
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلاماللهعلیها در برگشت به کربلا
از آن زمان که دور زِ کربو بلا شدم بر هر چه داغ و درد و بلا مبتلا شدم لحـظه به لحـظه از غـم تو آب رفتهام عُمریست گوییا که من از تو جدا شدم برخیز و بین حسین که لب تشنهام هنوز گـریان به یادِ کام تو صبح و مسا شدم برخیز و بین حسین که نیلی شده رُخم چهـره کـبـود، هـمسـفـرِ نـیـزهها شـدم من زینبم که چهرۀ من فرق کرده است حالا شـبـیه حـضرت خـیـرالنّساء شدم بایـد شـبـیه مـادرمـان هم شـوم حـسین آخـر سـپـر برای زن و بـچـههـا شـدم گـیـسوی من سفـید شد و قـامـتم خـمید بیکس اسـیـرِ مـحـنتِ بـیانـتـهـا شـدم من روی ناقـهها و تو هم روی نیزهها مـهـمـانِ بــزمِ کـوفـه و شـامِ بـلا شـدم هر طـور بـود بـاز کـنـارت رسـیـدهام زائـر بـه پـاره پیـکـرِ در بـوریـا شـدم
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلاماللهعلیها در برگشت به کربلا
بعد از تو چهل مرتبه طوفان دیدم من زلف تو را به نی پریشان دیدم گـفـتـم کـه فــراق را نـبـیـنـم دیـدم هرجا که سرت بود، من آنجا بودم هر جا که نـیاز شُد چو زهرا بودم یـا از سـر نـاقـه دخـتـرت میافتاد یـا وقـت نـمـاز خـواهرت میافتاد با بغـض چقدر فـتـنه سازی کردند با قـتل تو حـسّ سرفـرازی کردند تـا مـوی رقـیــه را مـرتـب کـردم انـگـار هــزار مـرتـبـه تـب کـردم ما را به خـدا مردم مغضوب زدند مرهم به دل زخمی ما خوب زدند هر وقت ز روی نی سلامت کردم در چشم تو احساس رضایت کردم
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت زینب سلاماللهعلیها در اربعین سیدالشهدا
با سری بر نی، دلی پُر خون، سفر آغاز شد این سفر با کولهباری مختصر آغاز شد کـربـلا اما بـرای زینب از این پیـشتر از شـکـاف فـرق خـونین پـدر آغاز شد کربلا شاید که با تیری به تابـوت حسن کـربلا شاید که با خـون جگـر آغاز شد خیمهای که سوخت، زینب را به حیرت وا نداشت کـربلا از شعـلههای پـشت در آغاز شد کربلا را دیدهای از چشم زینب؟ معجزهست! وَه! چه اعجازی که با شقّالقمر آغاز شد اربعین، زینب مجال گریه بر این داغ یافت پس مـحـرم تازه در ماه صفر آغاز شد کربلا با داغ هفتاد و دو تَن پایان گرفت کـربـلای دیگـری با یک نفـر آغاز شد
: امتیاز
|
زبانحال حضرت سکینه سلاماللهعلیها در برگشت به کربلا
شفق نشسته در آغوشت ای سحر برخیز ستاره میرود از هوش، یک نظر برخیز کبوتری که به شوق تو بال در خون زد به بام عشق تو گسترده بال و پر برخیز چو من به حسرت یک چشم بوسه بر قدمت نشـسـته در ره تو خاک رهگذر برخیز رسیده زائـر دلخـستهای ز غـربت راه که مانده از سفری سرخ دربه در، برخیز شـبانههای شـب شـام را دلـم طـی کـرد به هُرم چلّه نشـستم در این سفر برخیز کنون که خون دلم سرخ همچو لالهٔ دشت به چهره میچکد از چشمهای تر برخیز یه یک اشاره بگویم: قسم به حرمت عشق سکـیـنه آمـده از راه، ای پـدر! بـرخـیز
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلاماللهعلیها در برگشت به کربلا
سلام ای چهرهٔ در خون نشسته سلام ای شیـشـهٔ عـطر شکـسته سـلام ای نــور قــرآن مـقــطـع سلام ای زلف مشکـین گـسسته رسـیـدم من کـنـارت ای بـرادر کـنـم گـریـه نـثـارت ای بــرادر چو شمعی قطره قطره آب گشتم شـدم شـمـع مـزارت ای بـرادر بــیـا دورت بـگــردم نــازنــیــم کــنـار قــبـر زیـبـایـت نـشـیـنـم بگـویم از غـم و درد و جـدایـی جـمـال خـوب رویان را بـبـیـنم به پـای قـبـر خود مـادر نداری سرت را روی زانویش بزاری نـوازش میکـنـم خاک مـزارت بریزم من گلاب اشک و زاری بـگــویـم درد دلهـای نـگـفـتــه اسـیـری و غـم پـهـلـو شکـسـته بـبــیـن امــروز آوردم بــرایـت ربـاب و دخـتـران نـو شـکـفـته بـسـازم مـن بـرایـت سـایـبـانـی بگیرم من برایت روضه خوانی اگـر فرصت شود من میگـذارم به روی قـبر تو سنگ و نشانی تو رفـتی شد تـمـام این دلـم غـم شـبـیـه مـادرم شـد مـونـسم غـم نـبـود حـتـی بـرایـم هـم زبـانـی خـدا خیرش دهد شد هم دمم غم بـرای کـودکـان بـودم پـرسـتـار طـبـیـبی بیقـرار و چـشم بیدار هـمش فکـرم کـنار نیـزهات بود خدا نگذاشت من را بیعلـمـدار چهل منزل اسـیر و تـشنه کامی نگـاه خـیـره سـرهـای حـرامـی چـهـل منـزل دویدنهای کودک بـه پـشـت نـاقـۀ پـر ازدحــامـی ربـاب و لایی لای بینـصیـبـش نــوای خـوانـدن امـن یـجـیـبـش خـدایـا قـسـمتـش کن بار دیگـر بگـیـرد در بغـل طفـل عزیزش ز داغت بین چسان حساس گشتم به رنگ ارغـوان و یـاس گشتم دو دسـت ساقی ات افـتاده دیـدم پـی رأس تـو و عـبـاس گـشـتـم تــمـام قــافـلـه بـیتـاب بــودنــد زدست حـرمـله بیخواب بودند نـمـیدانـم چـه کـرده بـا رقـیــه تـمـام شـامـیـان شــاداب بـودنـد تــمـام راه دیــدم مـن سـرت را به زیر نعـل مرکب پیکـرت را الـهـی کـاش مـن زنــده نـبــودم که بینم خـنجری بر حنجرت را
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلاماللهعلیها در برگشت به کربلا
اربعین شد و ببین که زینب آمد از سفر پیر گـشته خواهـرت نمیشناسیَم دگر من فـدای تـربت غـریـبت ای برادرم ای بهـار بیگـنـه خـزان شـده بـرابرم لحظهای درنگ کن که تا بگویم از سفر لحظهلحظه، شهرشهر و کو به کوی و در به در جملهای بگویمت ز غصههای سینهسوز زینب تو پیر شد حسین در این شبانه روز بود زیـر آفـتـاب، پـارههـای پیـکـرت گشت سایبان من ز روی نیزهها سرت سنگ کوفـیان کجا و گـوشۀ لب امـام میکشد مرا حسین، خاطرات شهر شام از نظر نمیرود هجوم چوب خیزران گریههای مـادران و نالههای دختران زخم عشق توست مانده بر تنم نشانهها مـثـل مـادرم شـدم اسـیـر تـازیـانـههـا گرچه غصه روز و شب مرا غم رباب داد بـیـشتـر غـم رقـیـهات مرا عـذاب داد دختر سهسالهات کتک به هر بهانه خورد در کشاکش سفر ز زجر تازیانه خورد آنچنان رقـیهات سـرت فـشرد در بغل تا به وصل تو رسید و شد طبیب او اجل در کنار تو حسین، غصهاش تمام شد تا ابـد سـه سـالۀ تو میـهـمان شـام شد
: امتیاز
|
زبانحال جامانده ها از زیارت اربعین سیدالشهدا علیهالسلام
باز بـاید سر کـنم با خاطـرات اربعـین خاطرات گریه در صحن یل اُمُّ البنـین از مرور خاطـراتش نیـز لذّت میبـرم مینشـسـتم رو به ایـوان امیرالمومنین خوب یادم هست هر موکب که رفتم، پهن بود زیر پـای زائـرانت بـالِ جـبریـل امـین با چه شوقی تاول پاهای خود را میشمرد زائری که بود گویا با ملائک همنشین دستهدسته وارد کرب وبلایت میشدیم گـوئـیـا بـودیم دسـتـان خـدا در آسـتـین این سفر تا کربلا ایکاش برگشتن نداشت هاتفی میگفت با ما: فادخـلوها خالدین من تـمام سـال را با اربعـیـن ت زندهام ادعایی هم ندارم، عاشـقی یعـنی همین با زبان تازیانه هیچکس صحبت نکرد در میان راه هر جایی که میخوردم زمین
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلاماللهعلیها در برگشت به کربلا
از اول گـل هـر سخـن بود زینب کـسـای روی پـنـجتـن بـود زینب چنان مـادرش ممـتحـن بود زینب بـدون تـبـر بتشـکـن بـود زیـنب قـمر بـود زیـنب! گهـر بود زینب و مـمتـاز از هـر نظـر بود زینب کسی مثل این آیه عـصمت ندارد کـم آورده بـاشد؟ حـقـیـقـت نـدارد به جز با حسین عشق خلوت ندارد به جز کربلا میل و رغبت ندارد خوش است اینچنین سر کند تا قیامت بــرادر بــرادر کـنـد تـا قــیـامـت گهر از دو چشمش چکیده چکیده به اینـجـا رسـیـده خـمـیده خـمـیده چه درد بـدی از کـشیده! کـشیـده! صـدایـش مـیآیـد بـریـده بــریــده سـلام ای سـلـیـمـان بیخـاتـم مـن بغـل کـن مرا بـاز هـم محـرم من بـه گـودال افــتـادی و مــادر آمـد و با قلب صد پارهاش خواهر آمد همینکه تورا بوسه زد لشگـر آمد لباس تو با زحـمـت از تن درآمـد نبرّید خنجر! به خونت وضو کرد دلم زیر و رو شد تو را پشت و رو کرد کـشـیـدنـد ما را به مـیـدان کـوفـه گـذر کـردم از راه بــنـدان کـوفـه نــمـودم رســوا شـغــالان کـوفــه عجب غـربتی داشت زندان کوفه به تـفـسـیـر قـرآن من اجـر دادنـد سرت رفت بر نی مرا زجر دادند مرا کـوچه کوچه مرا خـانه خانه مـرا بـا بـهــانـه مــرا بـیبـهــانـه بـه زور لـگـد، سـیـلی و تـازیـانه کـشـیـدنـد بـیـن گـذر وحــشـیـانـه ربـاب تو را با کـتک میکـشیـدند به ویـرانه ما سـرک میکـشـیدنـد
: امتیاز
|
مدح حضرت زینب سلاماللهعلیها در اربعین سیدالشهدا
اربعین یک گوشهای از جلوههایِ زینب است بیقراریِ دل از شور و نوایِ زینب است هر کجایِ کربلا رفتی بدان که هر وجب بیگمان یک جلوهای از خاکپایِ زینب است مثـلِ حـیـدر رفـتـه و مـانـند زهـرا آمـده خصلتِ این دو عمیقاً در صدایِ زینب است وقتِ رفتن قد رشیده، وقتِ برگشتن کمان استـقامت اوّلین درسِ وفـایِ زینب است در نمازِ شب حسـینش را به خاطر آورد هیچ میدانی چه رزقی در دعایِ زینب است خطـبهاش درهم شکـسته هیبتِ اهلِ نفاق شام تسخـیرِ دمِ خـیـبرگـشایِ زینب است هالهای از نور بر گِردش تجّلی مینمود شرمگین معنایِ عفّت از حیایِ زینب است سر فرود آوردنش را کس ندیده در جهان گرچه بارِ غصّهها بر شانههایِ زینب است هرکه دور افتاده از بابُالحسین، راهش دهید مطمئناً روضهها دارالشفـایِ زینب است
: امتیاز
|